دوشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۶

دانشگاهی که در آن درس می خواندیم*

امروز رفتم دانشگاه ببینم با این درس نیمه رها کرده چیکار میشه کرد، خنده داره ولی باور کنید بغض کرده بودم . دلم می خواست میتونستم بر گردم به روز ثبت نام ولی با شعور بیشتر!ز
محیط دانشگاه انگار قشنگ تر شده بود سر سبز تر و دوست داشتنی تر . . . نمی دونم چرا از پشت نرده ها که چشمم به در ورودی کارگاه زیر مسجد افتاد اسم یه فیلم اومد تو ذهنم که خیلی باهاش می کردم " کشتی که در آن خدمت می کردیم". نمی دونم باید ناراحت باشم یا خوشحال ولی کاریش نمیشه کرد هر چی بود تموم شد