دوشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۹

هنوز گیجم!

اگه یه روز که دمغ تو تاکسی نشستین و دارین میرین سر کار هر روزه گوشیتون زنگ می خوره و معلم دوره راهنماییتون پشت خط باشه چه حالی میشین
من گیج شدم ، تا شب گیج بودم و تا وقتی این مرد رو از نزدیک ملاقات نکردم باورم نشد، کسی که بیشترین تاثیر رو تو زندگیم گذاشت!
من همیشه تو زندگیم دمبال یه استاد می گشتم یکی مثل این فیلمایی کونگ فویی،یه کسی که دهنتو سرویس می کنه اما در نهایت ازت یه مبارز می سازه که حتی خودشم از پسش بر نمیاد،بهزاد کزازی برای من یه استاده،و بعد از سالها دوباره تو اولین برخورد ازش چیز یاد گرفتم
خوشحالم که هنوز بخشی از مغزم به این محرکها عکس العمل نشون می ده و هنوز کامل از کار نیفتاده
جناب آقای کزازی تا ابد شاگرد شما خواهم بود

سه‌شنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۹

یهو از خودم می پرسم چی کار داری می کنی؟اصلا قرار بود چیکار کنی؟دلت چی میخواست؟بعد یه دفه می فهمم بو گرفتم

جمعه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۸

من

هر وخ به خودم نیگا می کنم یاد شیوید می افتم تو باغچه سبزیجات،یادتونه؟ یه سره دمبال دمش می دوئید.حال و روز من شده عینهو شیوید. دائم دمبال دمم میدوئم.بعضی وختا هم برای اینکه فرقی کرده باشه از خودم می پرسم من دارم دمبال دمم میدوئم یا دمم منو دمبال میکنه ، خلاصه سر خودمو با چیزشعر گرم می کنم ... زندگی همینه دیگه ... سرگرمی!

چهارشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۸

خجالت آور است ، مدتهاست ننوشتم،مدتهاست نخواندم ، مدتهاست ندیدم
نمی دانم که مدتهاست چه می کنم؟

یکشنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۷

ترکمون

خوشهالم حداقل این اشتباهات باعث می شه یه کامنطی چیزی بذارین
بله احتمالا بعد از خوندن یکی دوتا نوشته اخیر متوجه شدین که کتاب مبادی سواد ادبی واسه من مناسب تره، خودمم همین نتیجه رو گرفتم

دوشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۷

" زیبا نیست آنچه زیباست،زیباست آنچه مورد پسند واقع می شود
چنین گفت غورباقه(قورباغه) نر به ماده "
صبح یه دفعه این جمله از کتاب مبادی سواد بصری اومد تو سرم همینطوری بی دلیل
اما ماندگاره،شاهکاره

شنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۷

لذت

رابطه من با زندگیم مثل رابطه یک آدم با غذاشه.منتها آدمی که حس چشاییش رو از دست داده و باید غذارو بخوره تا زنده بمونه اما مزه ای رو حس نمی کنه