چهارشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۷

حامد عزیز دل
لنگه نداری و جات حسابی خالیه و واقعا خالیه
چقدر که به شبهایی که همدیگرو می دیدیم و خوشحال بودیم و خوش می گذشت
فکر می کنم و دلتنگ می شم. از جمع کم می شه که اضافه نمیشه
دلم بیشتر می گیره، یعنی اون اسمها و آدمها،...دوباره دور هم جمع می شیم؟

1 نظر:

Anonymous ناشناس گفت...

سلام نعیم...مهسام...بالاخره اومدم پیش حامد. دو سه شب قبل از رفتنم خونه زهرا اینا بودم، امیر و امیر حسین اومدن، به تو هم برای خدافظی زنگ زدم، خیلی دوست داشتم قبل از رفتن ببینمت...موبایلتو بر نداشتی. باور کن منم حس تو رو دارم...آیا ما دوباره دور هم جم میشیم؟ پریسا روببوس.

۲:۳۹ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی