زندگی مثل یه جعبس که توش چیزای جور واجور میریزی
مال یکی پر از نامه های قدیمی و عکس و خرت و پرتای بچگیه
مال یکی پر از وسایل عجیب و اسرار آمیزه که آدم دلش می خواد توش بگرده و چیزای جالب پیدا کنه
یکی هم چیزایی که دوست داره توش میریزه ، هر چی که خوشش اومده
واسه بعضیام توش هیچی نیس
جز یه تیکه کاغذ آدامس و دو تا چوب کبریت و یه تیکه باقی مونده از یه ماشین اسباب بازی
مال یکی پر از نامه های قدیمی و عکس و خرت و پرتای بچگیه
مال یکی پر از وسایل عجیب و اسرار آمیزه که آدم دلش می خواد توش بگرده و چیزای جالب پیدا کنه
یکی هم چیزایی که دوست داره توش میریزه ، هر چی که خوشش اومده
واسه بعضیام توش هیچی نیس
جز یه تیکه کاغذ آدامس و دو تا چوب کبریت و یه تیکه باقی مونده از یه ماشین اسباب بازی
3 نظر:
یه کشو که توش جز "یه تیکه کاغذ آدامس و دو تا چوب کبریت و یه تیکه باقی مونده از یه ماشین اسباب بازی" چیزی نیست.
کاری به تشبیه و اینا ندارم، واقعا کسی هست که تو عمرش حد اقل یه بار همچین کشویی رو ندیده باشه؟
مث نقاشی های ونگوگ میمونه، آدم یادش نمیاد کجا دیدتش ولی چقدر به نظر آشنا میاد.
این دیدتش چقدر به نظرم یهو عجیب غریب اومد! کسی میتونه صرفش کنه؟ دیدتش، دیدتت، دیدتم،... ؟ اگه نخوایم از شناسه "ت" استفاده کنیم چه جوری میشه؟ دیده استش، دیده استت، دیده استم؟ اه! گیج شدم
kheili ghashange
kashki inaro be manam migofti
moahmmad jan, khoobi azizam? ye kam kamtar dars bekhoon, hanooz javooni :))
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی